هستی هستی ما
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

____________________
آرشیو

آبان 1390

خرداد 1390

فروردين 1390

بهمن 1389

____________________
مطالب اخیر

عکسهای دو سالگی هستی
اولین سفر هستی به مشهد مقدس
اولین بیماری سخت هستی
دومین عید هستی خانوم
روز تولد هستی
اولین مسافرت هستی
اولین عـــــــــيد هستی
دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی
اولین با ر ایستادن هستی جان
اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی
شیطونکم برنامه کودک نگاه می کنه
تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان
نکته تربیتی جدید
سفر اول هستی به کیش
سرزمین عجایب
اولین مسافرت هستی
اولین عـــــــــيد هستی
دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی
اولین با ر ایستادن هستی جان
اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی

____________________
نویسنده

MAMI

____________________
لینک ها

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

____________________
لینک ها

جایی همین نزدیکی

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هستی هستی ما و آدرس hastihastima.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





____________________
امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:,

روز تولد هستی

 

در روز شنبه 7/6/1388 مصادف باهشتم ماه رمضان سال 1430 قمری در ساعت 15 یک روز گرم تابستانی هستی کوچولو چشم به عرصه جهان گشوده و با ورود خود( پس از هفت سال) رونقی دیگر به زندگی مابخشید .این دختر زیبا با 750/3 کیلوگرم وزن و 50 سانتی متر قد در بیمارستان عرفان توسط دکترفرح کیکاووسی بدنیا آمد .

مامان و خاله رویا و بابا حسین در سالن انتظار منتظر ورود هستی بودندوخاله بهار هم شب را تا صبح در کنارمن و دختر کوچولو تا خود صبح بیدار بود . پس از بدنیا آمدن هستی عمه و آنا و زن عمو پريسا و عمو محمود و رضاو ......... هرکس دیگری که يادم نمی آيد برای دیدن ماقدم رنجه کرده بودند هستی خانم طی تدارکاتی که بابا حسين و بقيه زحمت کشيده بودند ، فردا آن روز به خانه جديدش دعوت شد.

 

 

خوش آمدی کوچولوی نازنينم

 

 اولین عکس توسط عمو محمود گرفته شدبیمارستان عرفان

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین مسافرت هستی

هستی خانم درتاريخ ۱۲/۹/۸۸ اولين مسافرت خود را به قصد سنندج برای عروسی خاله بهنوش آغاز کرد.هستی يک بار درهمدان بيدار شد وخوابید تاسنندج و درراه برگشت هم همینطور درهمان جا (همدان) بيدارشد و دوباره خوابید تاتهران .                                                                                   

هستی برای اولین بار درتاريخ ۲۰/۹/۸۸ با صدای بلند خندیدو صداهای جدید ازخودش درمی آورد.

 درپایان سه ماهگی و شروع چهار ماهگی خواب شبانه اش کمی منظم شد.

هستی ازتاريخ ۲۷/۱۱/۸۸ صبحهارا تا ۱۵ بعدازظهر پیش مامان بزرگ میمونه تامن از سرکار بیام ، مامان بزرگ خیلی ازش تعریف می کنه اما از سر لطف . بابا بزرگ وخاله هاش عاشقانه دوسش دارندو دعا می کنن من هیچ وقت تعطیل نباشم تا بیشتر باهستی باشند .

ازهمگی مــــــــــــــــمـــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــون

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین عـــــــــيد هستی

هستی جان اولین عیدش را درخانه آنا بودواز آنا عيدی ويژه گرفت چون آناشو تنها نگذاشته .

 

 

هستی به دیدن خاله و مامان بزرگ و بابا بزرگش رفت و به خاله بهنوش و همسرش آقا سیروان هم که اولین عید ازدواجشون بود عید را به صورت ویژه تبريک گفت : .........

در۱/۱/۸۹ هستی برای اولین بار به همراه مامان و بابا و خاله بهنوش وهمسرش به ابیانه کاشان و اصفهان رفت و جز سرمای شبانه واقعا" خوش گذشت حالا بماند که هستی خانم چون نمی تونست دوری مامانی و بابابزرگ و خاله هاش و تحمل کنه مارو هم اذیت کرد.

 

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی

هستی جونم لثه های بالا و پایینش ورم شدیدی کرده و مرتب مسواک مخصوص و دندونگیرش و گاز می گیره سفیدی مرواریدای کوچیکش کمی مشخص شده و مامانی و آنا می گن که می خوان براش آش دندونی درست کنند .من تصمیم گرفتم برای عسلم آش دندونی درست کنم با اینکه تجربه ندارم اما سعی ام رامی کنم . بالاخره درتاریخ  جشن هستی خانم با ورود مهمانهای عزیزی برگذار شدو مهمانها با آش دندونی و الویه و کیک پذیرایی شدند .هستی کاملا متوجه شده که این جشن به خاطر آن برگزار شده .

دندونهات مبارک فرشته کوچولو

 

 

 

 

 

 

 

                                                                     

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین با ر ایستادن هستی جان

هستی اولین بار درتاریخ ۰۴/۰۶/۸۹ داخل تختش ایستاد و من که از تعجب و خوشحالی دست و پام و گم کردم و فقط تونستم ازش عکس بگیرم .

خانوم کوچولو من وقتی یک سال و دوماه و یک هفته اش بود راه رفتن را یادگرفت و از پله ها بالا می رفت و خاله هاش رو صدا می زد ( آله آله آله )

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی

هستی دیگه حالا کامل مامان ُ بابا ُ مامان بزرگ و بابا بزرگ و آنا و دادا و عمه و عمی و آله یویا ُُ دین دان ( رضوان )صدای حیوانتت را ادا درمی آورد

به بعی میگه : به به                                                              میمون میگه: ای ای

آقا گاوه میگه :ماااااااا ماااااااااا                                                     زنبور میگه : زززززززز

هاپو میگه :هاپ هاپ                                                              شیر . فیل

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

شیطونکم برنامه کودک نگاه می کنه

امروز که هستی خانم یک سال و چهارماه و یک هفته اش شده به نگاه کردن برنامه های کودک علاقه مند شده و برنامه عمو پورنگ و برنامه های کودک را با دقت نگاه می کنه و مثل آدم بزرگا متکا می زاره زیرسرش و لم می ده و نگاه می کنه و اصلا به اطرافش هم هیچ توجهی نداره.

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان

درتاریخ ۵/۶/۸۹ قبل از شبهای احیا ء تصمیم گرفتیم برای هستی جان مراسم خودمانی تشکیل بدهیم و مهمانهای هستی جان را با شام و شیرینی و کیک و میوه پذیرایی کردیم و هستی که انگار تا حالا صد بار تولد براش گرفته شده شمع را فوت می کرد و با چاقو کیک را برش می زد و دختر گلم بعد از گرفتن کادوهای خوشگل به همه یک عکس یادگاری هدیه کرد.

هزارهزار سال عمر کنی گلم

برش زدن کیک هستی جان

 

هستی جون شمع رافوت می کنه

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

نکته تربیتی جدید

شنبه ۲۵/۱۰/۸۹ کتابی را خواندم و درآن روش صحبت کردن با کوچولوایی مثل هستی یاد گرفتم واز آن روز تا حالا خیلی رابطه من باهستی خوب شده  .

خودم و همقد هستی می کنم و بازوای کوچولوش و می گیرم و تو چشماش نگاه می کنم و حرفهامو بهش می زنم و وقتی می پرسم خوب باشه ؟ هستی با سرش می گه باشه اما قبلا" هرچی داد می زدم سرو صدا می کردم متوجه حرفهام نمی شد و مرتب می گفت نه نه نه !

هستی اولین برف زندگیش و درتاریخ ۲۶/۱۰/۸۹ یکشنبه دید .

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سفر اول هستی به کیش

هستی برای اولین بار درتاریخ ۸۹۰۹۱۷ به کیش رفت . آنا و خاله رویاو مامان وبابا همگی دراین سفر همراه هستی جان بودند. البته دراین سفر هستی کمی سختش بود .داخل هواپیما و گشتن تو پاساژها اما خوب می خورد و راه می رفت و می خوابید.

 

اتاق کودک هتل ارم

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سرزمین عجایب

هستی خانم پس از یک بیماری ویرووسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوسله شده بود و دوران مریضی را با مقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جایزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجایب با اینکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و ازاینکه خودش راحت می تونست راه بره و با دستگاههای بازی کند شاد بود .

 

اگه دختر خوبی باشی جمعه می برمت خانه کودک ساعی

 

 

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین مسافرت هستی

هستی خانم درتاريخ ۱۲/۹/۸۸ اولين مسافرت خود را به قصد سنندج برای عروسی خاله بهنوش آغاز کرد.هستی يک بار درهمدان بيدار شد وخوابید تاسنندج و درراه برگشت هم همینطور درهمان جا (همدان) بيدارشد و دوباره خوابید تاتهران .                                                                                   

هستی برای اولین بار درتاريخ ۲۰/۹/۸۸ با صدای بلند خندیدو صداهای جدید ازخودش درمی آورد.

 درپایان سه ماهگی و شروع چهار ماهگی خواب شبانه اش کمی منظم شد.

هستی ازتاريخ ۲۷/۱۱/۸۸ صبحهارا تا ۱۵ بعدازظهر پیش مامان بزرگ میمونه تامن از سرکار بیام ، مامان بزرگ خیلی ازش تعریف می کنه اما از سر لطف . بابا بزرگ وخاله هاش عاشقانه دوسش دارندو دعا می کنن من هیچ وقت تعطیل نباشم تا بیشتر باهستی باشند .

ازهمگی مــــــــــــــــمـــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــون

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین عـــــــــيد هستی

هستی جان اولین عیدش را درخانه آنا بودواز آنا عيدی ويژه گرفت چون آناشو تنها نگذاشته .

 

 

هستی به دیدن خاله و مامان بزرگ و بابا بزرگش رفت و به خاله بهنوش و همسرش آقا سیروان هم که اولین عید ازدواجشون بود عید را به صورت ویژه تبريک گفت : .........

در۱/۱/۸۹ هستی برای اولین بار به همراه مامان و بابا و خاله بهنوش وهمسرش به ابیانه کاشان و اصفهان رفت و جز سرمای شبانه واقعا" خوش گذشت حالا بماند که هستی خانم چون نمی تونست دوری مامانی و بابابزرگ و خاله هاش و تحمل کنه مارو هم اذیت کرد.

 

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی

هستی جونم لثه های بالا و پایینش ورم شدیدی کرده و مرتب مسواک مخصوص و دندونگیرش و گاز می گیره سفیدی مرواریدای کوچیکش کمی مشخص شده و مامانی و آنا می گن که می خوان براش آش دندونی درست کنند .من تصمیم گرفتم برای عسلم آش دندونی درست کنم با اینکه تجربه ندارم اما سعی ام رامی کنم . بالاخره درتاریخ  جشن هستی خانم با ورود مهمانهای عزیزی برگذار شدو مهمانها با آش دندونی و الویه و کیک پذیرایی شدند .هستی کاملا متوجه شده که این جشن به خاطر آن برگزار شده .

دندونهات مبارک فرشته کوچولو

 

 

 

 

 

 

 

                                                                     

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین با ر ایستادن هستی جان

هستی اولین بار درتاریخ ۰۴/۰۶/۸۹ داخل تختش ایستاد و من که از تعجب و خوشحالی دست و پام و گم کردم و فقط تونستم ازش عکس بگیرم .

خانوم کوچولو من وقتی یک سال و دوماه و یک هفته اش بود راه رفتن را یادگرفت و از پله ها بالا می رفت و خاله هاش رو صدا می زد ( آله آله آله )

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی

هستی دیگه حالا کامل مامان ُ بابا ُ مامان بزرگ و بابا بزرگ و آنا و دادا و عمه و عمی و آله یویا ُُ دین دان ( رضوان )صدای حیوانتت را ادا درمی آورد

به بعی میگه : به به                                                              میمون میگه: ای ای

آقا گاوه میگه :ماااااااا ماااااااااا                                                     زنبور میگه : زززززززز

هاپو میگه :هاپ هاپ                                                              شیر . فیل

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

شیطونکم برنامه کودک نگاه می کنه

امروز که هستی خانم یک سال و چهارماه و یک هفته اش شده به نگاه کردن برنامه های کودک علاقه مند شده و برنامه عمو پورنگ و برنامه های کودک را با دقت نگاه می کنه و مثل آدم بزرگا متکا می زاره زیرسرش و لم می ده و نگاه می کنه و اصلا به اطرافش هم هیچ توجهی نداره.

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان

درتاریخ ۵/۶/۸۹ قبل از شبهای احیا ء تصمیم گرفتیم برای هستی جان مراسم خودمانی تشکیل بدهیم و مهمانهای هستی جان را با شام و شیرینی و کیک و میوه پذیرایی کردیم و هستی که انگار تا حالا صد بار تولد براش گرفته شده شمع را فوت می کرد و با چاقو کیک را برش می زد و دختر گلم بعد از گرفتن کادوهای خوشگل به همه یک عکس یادگاری هدیه کرد.

هزارهزار سال عمر کنی گلم

برش زدن کیک هستی جان

 

هستی جون شمع رافوت می کنه

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

نکته تربیتی جدید

شنبه ۲۵/۱۰/۸۹ کتابی را خواندم و درآن روش صحبت کردن با کوچولوایی مثل هستی یاد گرفتم واز آن روز تا حالا خیلی رابطه من باهستی خوب شده  .

خودم و همقد هستی می کنم و بازوای کوچولوش و می گیرم و تو چشماش نگاه می کنم و حرفهامو بهش می زنم و وقتی می پرسم خوب باشه ؟ هستی با سرش می گه باشه اما قبلا" هرچی داد می زدم سرو صدا می کردم متوجه حرفهام نمی شد و مرتب می گفت نه نه نه !

هستی اولین برف زندگیش و درتاریخ ۲۶/۱۰/۸۹ یکشنبه دید .

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سفر اول هستی به کیش

هستی برای اولین بار درتاریخ ۸۹۰۹۱۷ به کیش رفت . آنا و خاله رویاو مامان وبابا همگی دراین سفر همراه هستی جان بودند. البته دراین سفر هستی کمی سختش بود .داخل هواپیما و گشتن تو پاساژها اما خوب می خورد و راه می رفت و می خوابید.

 

اتاق کودک هتل ارم

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سرزمین عجایب

هستی خانم پس از یک بیماری ویرووسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوسله شده بود و دوران مریضی را با مقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جایزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجایب با اینکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و ازاینکه خودش راحت می تونست راه بره و با دستگاههای بازی کند شاد بود .

 

اگه دختر خوبی باشی جمعه می برمت خانه کودک ساعی

 

 

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین مسافرت هستی

هستی خانم درتاريخ ۱۲/۹/۸۸ اولين مسافرت خود را به قصد سنندج برای عروسی خاله بهنوش آغاز کرد.هستی يک بار درهمدان بيدار شد وخوابید تاسنندج و درراه برگشت هم همینطور درهمان جا (همدان) بيدارشد و دوباره خوابید تاتهران .                                                                                   

هستی برای اولین بار درتاريخ ۲۰/۹/۸۸ با صدای بلند خندیدو صداهای جدید ازخودش درمی آورد.

 درپایان سه ماهگی و شروع چهار ماهگی خواب شبانه اش کمی منظم شد.

هستی ازتاريخ ۲۷/۱۱/۸۸ صبحهارا تا ۱۵ بعدازظهر پیش مامان بزرگ میمونه تامن از سرکار بیام ، مامان بزرگ خیلی ازش تعریف می کنه اما از سر لطف . بابا بزرگ وخاله هاش عاشقانه دوسش دارندو دعا می کنن من هیچ وقت تعطیل نباشم تا بیشتر باهستی باشند .

ازهمگی مــــــــــــــــمـــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــون

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین عـــــــــيد هستی

هستی جان اولین عیدش را درخانه آنا بودواز آنا عيدی ويژه گرفت چون آناشو تنها نگذاشته .

 

 

هستی به دیدن خاله و مامان بزرگ و بابا بزرگش رفت و به خاله بهنوش و همسرش آقا سیروان هم که اولین عید ازدواجشون بود عید را به صورت ویژه تبريک گفت : .........

در۱/۱/۸۹ هستی برای اولین بار به همراه مامان و بابا و خاله بهنوش وهمسرش به ابیانه کاشان و اصفهان رفت و جز سرمای شبانه واقعا" خوش گذشت حالا بماند که هستی خانم چون نمی تونست دوری مامانی و بابابزرگ و خاله هاش و تحمل کنه مارو هم اذیت کرد.

 

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی

هستی جونم لثه های بالا و پایینش ورم شدیدی کرده و مرتب مسواک مخصوص و دندونگیرش و گاز می گیره سفیدی مرواریدای کوچیکش کمی مشخص شده و مامانی و آنا می گن که می خوان براش آش دندونی درست کنند .من تصمیم گرفتم برای عسلم آش دندونی درست کنم با اینکه تجربه ندارم اما سعی ام رامی کنم . بالاخره درتاریخ  جشن هستی خانم با ورود مهمانهای عزیزی برگذار شدو مهمانها با آش دندونی و الویه و کیک پذیرایی شدند .هستی کاملا متوجه شده که این جشن به خاطر آن برگزار شده .

دندونهات مبارک فرشته کوچولو

 

 

 

 

 

 

 

                                                                     

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اولین با ر ایستادن هستی جان

هستی اولین بار درتاریخ ۰۴/۰۶/۸۹ داخل تختش ایستاد و من که از تعجب و خوشحالی دست و پام و گم کردم و فقط تونستم ازش عکس بگیرم .

خانوم کوچولو من وقتی یک سال و دوماه و یک هفته اش بود راه رفتن را یادگرفت و از پله ها بالا می رفت و خاله هاش رو صدا می زد ( آله آله آله )

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی

هستی دیگه حالا کامل مامان ُ بابا ُ مامان بزرگ و بابا بزرگ و آنا و دادا و عمه و عمی و آله یویا ُُ دین دان ( رضوان )صدای حیوانتت را ادا درمی آورد

به بعی میگه : به به                                                              میمون میگه: ای ای

آقا گاوه میگه :ماااااااا ماااااااااا                                                     زنبور میگه : زززززززز

هاپو میگه :هاپ هاپ                                                              شیر . فیل

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

شیطونکم برنامه کودک نگاه می کنه

امروز که هستی خانم یک سال و چهارماه و یک هفته اش شده به نگاه کردن برنامه های کودک علاقه مند شده و برنامه عمو پورنگ و برنامه های کودک را با دقت نگاه می کنه و مثل آدم بزرگا متکا می زاره زیرسرش و لم می ده و نگاه می کنه و اصلا به اطرافش هم هیچ توجهی نداره.

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان

درتاریخ ۵/۶/۸۹ قبل از شبهای احیا ء تصمیم گرفتیم برای هستی جان مراسم خودمانی تشکیل بدهیم و مهمانهای هستی جان را با شام و شیرینی و کیک و میوه پذیرایی کردیم و هستی که انگار تا حالا صد بار تولد براش گرفته شده شمع را فوت می کرد و با چاقو کیک را برش می زد و دختر گلم بعد از گرفتن کادوهای خوشگل به همه یک عکس یادگاری هدیه کرد.

هزارهزار سال عمر کنی گلم

برش زدن کیک هستی جان

 

هستی جون شمع رافوت می کنه

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

نکته تربیتی جدید

شنبه ۲۵/۱۰/۸۹ کتابی را خواندم و درآن روش صحبت کردن با کوچولوایی مثل هستی یاد گرفتم واز آن روز تا حالا خیلی رابطه من باهستی خوب شده  .

خودم و همقد هستی می کنم و بازوای کوچولوش و می گیرم و تو چشماش نگاه می کنم و حرفهامو بهش می زنم و وقتی می پرسم خوب باشه ؟ هستی با سرش می گه باشه اما قبلا" هرچی داد می زدم سرو صدا می کردم متوجه حرفهام نمی شد و مرتب می گفت نه نه نه !

هستی اولین برف زندگیش و درتاریخ ۲۶/۱۰/۸۹ یکشنبه دید .

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سفر اول هستی به کیش

هستی برای اولین بار درتاریخ ۸۹۰۹۱۷ به کیش رفت . آنا و خاله رویاو مامان وبابا همگی دراین سفر همراه هستی جان بودند. البته دراین سفر هستی کمی سختش بود .داخل هواپیما و گشتن تو پاساژها اما خوب می خورد و راه می رفت و می خوابید.

 

اتاق کودک هتل ارم

یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,

سرزمین عجایب

هستی خانم پس از یک بیماری ویرووسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوسله شده بود و دوران مریضی را با مقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جایزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجایب با اینکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و ازاینکه خودش راحت می تونست راه بره و با دستگاههای بازی کند شاد بود .

 

اگه دختر خوبی باشی جمعه می برمت خانه کودک ساعی

 

 

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

اولین مسافرت هستی

هستی خانم درتاريخ ۱۲/۹/۸۸ اولين مسافرت خود را به قصد سنندج برای عروسی خاله بهنوش آغاز کرد.هستی يک بار درهمدان بيدار شد وخوابید تاسنندج و درراه برگشت هم همینطور درهمان جا (همدان) بيدارشد و دوباره خوابید تاتهران .                                                                                   

هستی برای اولین بار درتاريخ ۲۰/۹/۸۸ با صدای بلند خندیدو صداهای جدید ازخودش درمی آورد.

 درپایان سه ماهگی و شروع چهار ماهگی خواب شبانه اش کمی منظم شد.

هستی ازتاريخ ۲۷/۱۱/۸۸ صبحهارا تا ۱۵ بعدازظهر پیش مامان بزرگ میمونه تامن از سرکار بیام ، مامان بزرگ خیلی ازش تعریف می کنه اما از سر لطف . بابا بزرگ وخاله هاش عاشقانه دوسش دارندو دعا می کنن من هیچ وقت تعطیل نباشم تا بیشتر باهستی باشند .

ازهمگی مــــــــــــــــمـــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــون

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

اولین عـــــــــيد هستی

هستی جان اولین عیدش را درخانه آنا بودواز آنا عيدی ويژه گرفت چون آناشو تنها نگذاشته .

 

 

هستی به دیدن خاله و مامان بزرگ و بابا بزرگش رفت و به خاله بهنوش و همسرش آقا سیروان هم که اولین عید ازدواجشون بود عید را به صورت ویژه تبريک گفت : .........

در۱/۱/۸۹ هستی برای اولین بار به همراه مامان و بابا و خاله بهنوش وهمسرش به ابیانه کاشان و اصفهان رفت و جز سرمای شبانه واقعا" خوش گذشت حالا بماند که هستی خانم چون نمی تونست دوری مامانی و بابابزرگ و خاله هاش و تحمل کنه مارو هم اذیت کرد.

 

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

دنـــــــــــــــــــــدونـــــــــــــــــــــــی

هستی جونم لثه های بالا و پایینش ورم شدیدی کرده و مرتب مسواک مخصوص و دندونگیرش و گاز می گیره سفیدی مرواریدای کوچیکش کمی مشخص شده و مامانی و آنا می گن که می خوان براش آش دندونی درست کنند .من تصمیم گرفتم برای عسلم آش دندونی درست کنم با اینکه تجربه ندارم اما سعی ام رامی کنم . بالاخره درتاریخ  جشن هستی خانم با ورود مهمانهای عزیزی برگذار شدو مهمانها با آش دندونی و الویه و کیک پذیرایی شدند .هستی کاملا متوجه شده که این جشن به خاطر آن برگزار شده .

دندونهات مبارک فرشته کوچولو

 

 

 

 

 

 

 

                                                                     

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

اولین بار ایستادن هستی جان

هستی اولین بار درتاریخ ۰۴/۰۶/۸۹ داخل تختش ایستاد و من که از تعجب و خوشحالی دست و پام و گم کردم و فقط تونستم ازش عکس بگیرم .

 

خانوم کوچولو من وقتی یک سال و دوماه و یک هفته اش بود راه رفتن را یادگرفت و از پله ها بالا می رفت و خاله هاش رو صدا می زد ( آله آله آله )

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

اصوات و الفاظ هستی در یکسال و چهار ماهگی

هستی دیگه حالا کامل مامان ُ بابا ُ مامان بزرگ و بابا بزرگ و آنا و دادا و عمه و عمی و آله یویا ُُ دین دان ( رضوان )صدای حیوانتت را ادا درمی آورد

به بعی میگه : به به                                                              میمون میگه: ای ای

آقا گاوه میگه :ماااااااا ماااااااااا                                                     زنبور میگه : زززززززز

هاپو میگه :هاپ هاپ                                                              شیر . فیل

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

تلویزیون نگاه کردن هست کوچولو

امروز که هستی خانم یک سال و چهارماه و یک هفته اش شده به نگاه کردن برنامه های کودک علاقه مند شده و برنامه عمو پورنگ و برنامه های کودک را با دقت نگاه می کنه و مثل آدم بزرگا متکا می زاره زیرسرش و لم می ده و نگاه می کنه و اصلا به اطرافش هم هیچ توجهی نداره.

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان

درتاریخ ۵/۶/۸۹ قبل از شبهای احیا ء تصمیم گرفتیم برای هستی جان مراسم خودمانی تشکیل بدهیم و مهمانهای هستی جان را با شام و شیرینی و کیک و میوه پذیرایی کردیم و هستی که انگار تا حالا صد بار تولد براش گرفته شده شمع را فوت می کرد و با چاقو کیک را برش می زد و دختر گلم بعد از گرفتن کادوهای خوشگل به همه یک عکس یادگاری هدیه کرد.

هزارهزار سال عمر کنی گلم

برش زدن کیک هستی جان

 

هستی جون شمع رافوت می کنه

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

نکته تربیتی جدید

شنبه ۲۵/۱۰/۸۹ کتابی را خواندم و درآن روش صحبت کردن با کوچولوایی مثل هستی یاد گرفتم واز آن روز تا حالا خیلی رابطه من باهستی خوب شده  .

خودم و همقد هستی می کنم و بازوای کوچولوش و می گیرم و تو چشماش نگاه می کنم و حرفهامو بهش می زنم و وقتی می پرسم خوب باشه ؟ هستی با سرش می گه باشه اما قبلا" هرچی داد می زدم سرو صدا می کردم متوجه حرفهام نمی شد و مرتب می گفت نه نه نه !

هستی اولین برف زندگیش و درتاریخ ۲۶/۱۰/۸۹ یکشنبه دید .

شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,

سفر اول هستی به کیش

هستی برای اولین بار درتاریخ ۸۹۰۹۱۷ به کیش رفت . آنا و خاله رویاو مامان وبابا همگی دراین سفر همراه هستی جان بودند. البته دراین سفر هستی کمی سختش بود .داخل هواپیما و گشتن تو پاساژها اما خوب می خورد و راه می رفت و می خوابید.

 

اتاق کودک هتل ارم