پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, |
|
اولین بیماری سخت هستی |
|
در تاریخ 1/2/90 هستی دچار سخت ترین بیماری عمر ش تا این سن شد که باعث شد ببریمش بیمارستان تخصصی کودکان و وقتی برگشتیم پای خاله رضوانش شکسته بود تهوع هستی به حدی من را ترسونده بود که داشتم از وحشت می مردم و امیدوارم هیچ بچه ا ی از این مریضی ها نگیرد . |
|
|
|
|
پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, |
|
اولین سفر هستی به مشهد مقدس |
|
هستی درتاریخ 27/2/90 به همراه پدر و مادربا قطار به مشهد مقدس رفت در یک هتل راحت سکنی گزید و روزاول چهارشنبه به زیارت امام رضا رفت و روز دوم باغ وحش بردیمش و برادران امام رضا یاسر ناصر را زیارت کرده و به طرقبه رفت و روز سوم جمعه به چندتا از پاساژ و مراکز تجاری سر زدیم و هستی جان در این سفر واقعا " همسفرخوبی بود بالاخره جمعه ساعت 4:45 ا ز آسمان مشهد به مقصد تهران با هواپیما آتا برگشتیم .
|
|
|
|
|
پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:, |
|
دومین عید هستی خانوم |
|
|
|
سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, |
|
روز تولد هستی |
|
در روز شنبه 7/6/1388 مصادف باهشتم ماه رمضان سال 1430 قمری در ساعت 15 یک روز گرم تابستانی هستی کوچولو چشم به عرصه جهان گشوده و با ورود خود( پس از هفت سال) رونقی دیگر به زندگی مابخشید .این دختر زیبا با 750/3 کیلوگرم وزن و 50 سانتی متر قد در بیمارستان عرفان توسط دکترفرح کیکاووسی بدنیا آمد .
مامان و خاله رویا و بابا حسین در سالن انتظار منتظر ورود هستی بودندوخاله بهار هم شب را تا صبح در کنارمن و دختر کوچولو تا خود صبح بیدار بود . پس از بدنیا آمدن هستی عمه و آنا و زن عمو پريسا و عمو محمود و رضاو ......... هرکس دیگری که يادم نمی آيد برای دیدن ماقدم رنجه کرده بودند هستی خانم طی تدارکاتی که بابا حسين و بقيه زحمت کشيده بودند ، فردا آن روز به خانه جديدش دعوت شد.
خوش آمدی کوچولوی نازنينم
|
|
|
|
|
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, |
|
سرزمین عجایب |
|
هستی خانم پس از یک بیماری ویرووسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوسله شده بود و دوران مریضی را با مقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جایزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجایب با اینکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و ازاینکه خودش راحت می تونست راه بره و با دستگاههای بازی کند شاد بود .
اگه دختر خوبی باشی جمعه می برمت خانه کودک ساعی
|
|
|
|
|
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, |
|
سفر اول هستی به کیش |
|
هستی برای اولین بار درتاریخ ۸۹۰۹۱۷ به کیش رفت . آنا و خاله رویاو مامان وبابا همگی دراین سفر همراه هستی جان بودند. البته دراین سفر هستی کمی سختش بود .داخل هواپیما و گشتن تو پاساژها اما خوب می خورد و راه می رفت و می خوابید.
|
|
|
|
|
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, |
|
نکته تربیتی جدید |
|
شنبه ۲۵/۱۰/۸۹ کتابی را خواندم و درآن روش صحبت کردن با کوچولوایی مثل هستی یاد گرفتم واز آن روز تا حالا خیلی رابطه من باهستی خوب شده .
خودم و همقد هستی می کنم و بازوای کوچولوش و می گیرم و تو چشماش نگاه می کنم و حرفهامو بهش می زنم و وقتی می پرسم خوب باشه ؟ هستی با سرش می گه باشه اما قبلا" هرچی داد می زدم سرو صدا می کردم متوجه حرفهام نمی شد و مرتب می گفت نه نه نه !
هستی اولین برف زندگیش و درتاریخ ۲۶/۱۰/۸۹ یکشنبه دید . |
|
|
|
|
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, |
|
تولدت یک سالگیت مبارک هستی جان |
|
درتاریخ ۵/۶/۸۹ قبل از شبهای احیا ء تصمیم گرفتیم برای هستی جان مراسم خودمانی تشکیل بدهیم و مهمانهای هستی جان را با شام و شیرینی و کیک و میوه پذیرایی کردیم و هستی که انگار تا حالا صد بار تولد براش گرفته شده شمع را فوت می کرد و با چاقو کیک را برش می زد و دختر گلم بعد از گرفتن کادوهای خوشگل به همه یک عکس یادگاری هدیه کرد.
هزارهزار سال عمر کنی گلم
|
|
|
|
|